روزی که عشق مرد ...

عشق - عقل - علاقه - زندگی - زندان - جوانی - مرگ - حسرت - آه - نگاه

روزی که عشق مرد ...

عشق - عقل - علاقه - زندگی - زندان - جوانی - مرگ - حسرت - آه - نگاه

زنده از نفس تو

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

آب زنید راه را هین که نگار می​رسد

آب زنید راه را هین که نگار می​رسدراه دهید یار را آن مه ده چهار راچاک شدست آسمان غلغله ایست در جهانرونق باغ می​رسد چشم و چراغ می​رسدتیر روانه می​رود سوی نشانه می​رودباغ سلام می​کند سرو قیام می​کندخلوتیان آسمان تا چه شراب می​خورندچون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما مژده دهید باغ را بوی بهار می​رسدکز رخ نوربخش او نور نثار می​رسدعنبر و مشک می​دمد سنجق یار می​رسدغم به کناره می​رود مه به کنار می​رسدما چه نشسته​ایم پس شه ز شکار می​رسدسبزه پیاده می​رود غنچه سوار می​رسدروح خراب و مست شد عقل خمار می​رسدزان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می​رسد

در دل و جان خانه کردی عاقبت

در دل و جان خانه کردی عاقبتآمدی کآتش در این عالم زنیای ز عشقت عالمی ویران شدهمن تو را مشغول می​کردم دلاعشق را بی​خویش بردی در حرمیا رسول الله ستون صبر راشمع عالم بود لطف چاره گریک سرم این سوست یک سر سوی تودانه​ای بیچاره بودم زیر خاکدانه را باغ و بستان ساختیای دل مجنون و از مجنون بترکاسه سر از تو پر از تو تهیجان جانداران سرکش را به علمشمس   تبریزی  که   مر هر  ذره   را

هر دو را دیوانه کردی عاقبتوانگشتی تا نکردی عاقبتقصد این ویرانه کردی عاقبتیاد آن افسانه کردی عاقبتعقل را بیگانه کردی عاقبتاستن حنانه کردی عاقبتشمع را پروانه کردی عاقبتدوسرم چون شانه کردی عاقبتدانه را دردانه کردی عاقبتخاک را کاشانه کردی عاقبتمردی و مردانه کردی عاقبتکاسه را پیمانه کردی عاقبتعاشق جانانه کردی عاقبتروشن و فرزانه کردی عاقبت