کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو که طاعت من بیدل نمیشود مقبول به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
یه روز ابری
جمعه 16 آذرماه سال 1386 ساعت 12:12 ب.ظ
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها… مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحههای تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه میداند؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد! وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه باید ها… هر روز بی تو روز مبادا است!
یه روز ابری
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 ساعت 10:57 ق.ظ