روزی که عشق مرد ...

عشق - عقل - علاقه - زندگی - زندان - جوانی - مرگ - حسرت - آه - نگاه

روزی که عشق مرد ...

عشق - عقل - علاقه - زندگی - زندان - جوانی - مرگ - حسرت - آه - نگاه

عصر بارانی

چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
وامروز دوباره شکست
تکه ای از شکسته های قلبم
درآن گوشه ی پاییزی
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
کاش گفته بودم...
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه چشمی
که همان، بت شکنم کرد
وامروز...
بخشایش عذرم
مفهومی بی رنگ است
گمشده در اعماق تاریک قلبم

یک هفته

یک هفته گذشت ...ولی انگار همین چند دقیقه پیش بود که باهام حرف زد.انگار همین الان بود که بهم قول داد.یعنی رو قولش می مونه؟

گفتن دیروز عصر بهتر شده.خدایا شکر

امروز هیچ خبری ازش  ندارم.فاطمه کمی نگرانم کرده .

فردا صبح دارم میرم توچال میرم بالا تا پس فردا عصر اگه موبایل آنتن بده بازم یه پست میدم از بالا، خیلی دلم برای کوه تنگ شده بود.

فردا قبل از بالا رفتن باید به فاطمه زنگ بزنم.اصلا دوست ندارم بیام پائین.الان یک هفته اس که سر کار نرفتم.

احساس

- وقتی سرت رو رو شونه های کسی می ذاری که دوستش داری بزرگترین آرامش دنیا رو تو خودت احساس میکنی ...

- وقتی کسی که دوستش داری سرش رو رو شونه هات میذاره احساس می کنی قوی ترین موجود جهانی...

اما وقتی تنها هستی احساس مرگ می کنی...

 

برگرفته از وبلاگ بسیار زیبای بد سکتور