روزی که عشق مرد ...

عشق - عقل - علاقه - زندگی - زندان - جوانی - مرگ - حسرت - آه - نگاه

روزی که عشق مرد ...

عشق - عقل - علاقه - زندگی - زندان - جوانی - مرگ - حسرت - آه - نگاه

فاصله

 می‌دانی...؟! فاصله رابطه‌ها را عقیم می‌کند! اصلا ذاتش را انگار اینجور ساخته‌اند. حالا هرچقدر هم هدایتش کنی از راه دور، هرچقدر هم که مثل یک بچه‌ی بیمار مراقبش باشی که یک‌وقت سینه پهلو نکند، یکهو مریض می شود. رابطه را حتی اگر به نیستی نکشد به پوچی هدایت می‌کند. یکهو یک‌جایی می‌رسی که فاصله‌ی زمانی-مکانی‌ای دیگر نیست ولی به اندازه‌ی طول یک زندگی شکاف هست.

 می‌فهمی که ها..؟! آن داستان واقعی را یادت هست؟ که دو نفر از هم دور شده بودند و بعد در تمام آن مدت رابطه را به هزار زحمت حفظ کرده بودند و بعد در اولین برخورد ِ پس از سالها، یکیشان دست کرده بود توی کیف و پاکت سیگارش را درآورده بود! بعد آن یکی پرسیده بود "کی سیگاری شدی؟" و همینجا فکر کرده بود که این همه سعی، ‌این همه در تماس بودن، باز هم هنوز یک‌چیزهایی را از دست داده‌ای که فقط در حوالی‌ِهم بودن می‌تواند نشانشان دهد.

خیلی بهش فکر کنین...چندبار بخونین.

برگرفته ازهزارتو

خبر بد

بازم خبر بد ...

انگار نمی خواد تمام شه...می خوام گله کنک می خوام غر بزنم.

امروز زنگ زدم فاطمه . فاطمه صمیمی ترین دوستش بود، آره بود...می خواستم بهش بگم که بسته ای رو که خواسته بود دارم پست می کنم. تشکر کرد، دیدم صداش یه جوریه گفتم فاطمه خانوم چه خبر؟ حالش خوبه ؟ باهاش حرف زدی ؟

گفت : آره همین صبحیه ، حالش خیلی بد بود سرمای بدی خورده ... دیگه نمی شنیدم تمام دنیا سرم آوار شد...دیگه شرکت نرفتم اومدم خونه. نمی دونم باید چیکار کنم . واقعا نمی دونم منی که به همه راه حل می دادم حالا دیگه کم آوردم.

کاش یکمی فکر می کرد، هنوز هم می تونه خودش و نجات بده... وای خدایه من...

خیلی سخته عاشق کسی باشی که عاشق کس دیگه است...خیلی سخته...

توهم

همیشه چیزهای که قرار نیست اتفاق بیفته اتفاق میفته.

شاید تجربه کرده باشین.

همیشه می گفت اینها همش توهمه...شاید می دونست...