خدایا تو خود این وجود مرا ~ سراسر همه تار و پود مرا
به عشق و مستی سرشتی اگر ~ یا غم عشق او از سرم کن به در
یا که صبرم عطا کن ~ یا نصیبم نما بینمش یک نظر ~ یا که دردم دوا کن
* * *
چرا به نگاهش به چشم سیاهش ~ تو این همه مستی دادی
اگر همه مستی، تو هستی مارا ~ به باده پرستی دادی
حالا که جز غم نصیبم ندادی ~ راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن ~ دردم دوا کن
* * *
چرا تو به جای وفا و محبت ~ به او رخ زیبا دادی
به او سر زلف شکسته برای ~ شکسته دل من دادی
عمر ی در این سودا به سر بردم خدایا
دور از لبش چون غنچه خون خوردم خدایا
* * *
حالا که جز غم نصیبم ندادی ~ راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن ~ دردم دوا کن